صلح پایدار
یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : ارادتمند ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ 33يعنى اى پيغمبر گرامى مادامى كه شما در بين اين امت باشى آنها را خداوند عذاب نخواهد كرد پيغمبر اكرم بحارث فرمود يا بر ولايت على عليه السّلام ثابت باش يا از شهر خارج شو پاسخ داد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تمام صفات نيكو و مقام و منزلت عالى عرب و عجم را به بنى هاشم اختصاص داده و بقيه مردم قريش را زير دست مينمائى؟ فرمود علو مرتبت و جلالت قدر على را خداوند مقرر فرموده و از طرف من نيست حارث به تمسخر گفت پس ميفرمائى كه من از گفتار خودم توبه كنم ابدا توبه نميكنم و هم اكنون از نزد شما ميروم و فورا اسب سوارى خود را حاضر نموده و سواره از مدينه بيرون رفت چيزى نگذشت كه سنگى از آسمان بر سرش اصابت نمود و مغزش را متلاشى و بدرك واصل گرديد و جبرئيل نازل و آيه سئل سائل بعذاب واقع را تا آخر آورد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باصحاب و منافقين فرمود از مدينه بيرون برويد تا به بينيد رفيقتان چگونه از خدا طلب عذاب كرد و خداوند براى او عذابى فرستاد و هلاكش فرمود.
قوله تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ 41 در كافى از سليم بن قيس روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام، خطبهاى قرائت نمود و در آن فرمود: بخدا سوگند پروردگار ما را قصد كرده از ذوى القربى و ما را قرين خود و رسولش قرار داده در آيه اولى الامر و ابن سبيل و يتامى و مساكين از ما است بتنهائى نه از ساير مردمان و قرار نداده خداوند از براى ما چيزى را از زكوة و گرامى داشته رسول خدا و ما اهل بيت را از آن چه زكوة اوساخ مردمان است و اين مردم قول خدا و رسولش را تكذيب كردهاند و انكار كنند كه ما ائمه قرآن ناطق خدا هستيم و منع ميكنند حقى را كه پروردگار واجب فرموده از خمس براى ما و اينحديث را در تهذيب نيز روايت كرده.
وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَة 58 عياشى و قمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردهاند كه فرمود آيه مزبور در حق معويه نازلشده زيرا او بامير المؤمنين خيانت كرد.
در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از سلم در آيه وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ61 داخل شدن و تسليم در امر ما ائمه ميباشد. و ابن بابويه از ابى هريره روايت كرده در ذيل آيه هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ 61 تا آخر گفت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه بر ساق عرش نوشته شده :انا الله لا اله الا انا وحدى لا شريك لى محمد عبدى و رسولى و ايدته بعلى نزول آيه دلالت بر آن دارد كه خداوند پيغمبر را به على نصرت داد و هم آن جناب با ساير مؤمنين شريك در نصرت و يارى نبى مكرم هستند
ابو نعيم در كتاب حلية الاولياء بسند خود از ابى هريره ذيل آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 64 روايت كرده كه فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه نازل شده در حق على بن ابى طالب عليه السّلام و مراد بمؤمنين در آيه آنحضرت ميباشد.
عي یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:55 :: نويسنده : ارادتمند
وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ (89) انتظار يهوديان بظهور محمد (ص) و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا روايت كرده كه آنحضرت فرمود يهوديان در تورات تلاوت كرده بودند كه هجرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان عير واحد ميباشد و در آنجا سكونت اختيار فرمايد يهوديان از منازل و ديار خودشان بيرون آمدند در جستجوى عير واحد بودند عبور كردند از طرف كوهى كه ناميده شده بود بحداد گفتند حداد واحد يكى است لذا در آن اطراف متفرق شدند بعضى از آنها در تيما و بعضى ديگر در فدك طايفهاى در خيبر ساكن شدند آنهائيكه بتيما قرار گرفته بودند مشتاق شدند بديدار بعضى ديگر بروند، مركوباتى از عربهاى بنى قيس اجاره نمودند، عربها بيهوديان گفتند آيا از طرف عير (كوهى بود در اطراف مدينه) يا احد عبور كنيم؟ يهوديان بعربها گفتند از هر دو مكان عبور نمائيم و هر وقت رسيديم بعير ما را خبر بدهيد وقتى رسيدند بزمين مدينه گفتند اينجا عير است و يكفرسخ بعد از آن احد باشد يهوديان از شتران پياده شدند گفتند رسيديم بمقصود خود و ديگر احتياج بسير و رفتن نداريم نامهاى نوشتند ببرادران خودشان كه در خيبر و فدك جاى گرفته بودند بيائيد بطرف ما كه زمين عير را پيدا نموديم يهوديان فدك و خيبر در پاسخ نامه آنها نوشتند ما در اينجا آب و ملك تحصيل كرديم و مال و ثروت بهم زدهايم و چندان دور از شما نيستيم هر وقت آفتاب نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كوكب اختر ولايت على طالع و درخشان شد بزودى شرفياب حضورشان ميشويم آنطايفهايكه در مدينه ساكن شدند اموال فراوانى بدست آوردند خبر آنها بتبع كه يكى از پادشاهان حمير بود رسيد در صدد جنگ با آنان بر آمد و محاصره كرد ايشان را، چون تاريكى شب آنها را فرا گرفت يهوديان خرما و آرد جو بناتوانان لشكر تبع رسانيدند وقتى تبع از اين واقعه اطلاع يافت خرم و خوشحال شد و امان داد يهوديان را و گفت من از ديار شما دلشادم ميخواهم در آنجا سكونت كنم بپادشاه گفتند روا نباشد اينجا را محل سكونت خود قرار بدهى ما هم بقصد اقامت در اينجا توقف نكرديم بلكه براى يارى پيغمبر آخر زمان كه داراى اين صفات است هجرت نموديم و وقتى ظهور نمود در خدمتش مشرف خواهيم شد، پادشاه گفت پس من هم بعضى از ياران خود را نزد شما ميگذارم تا يارى كنند پيغمبر را بعضى از طايفه اوس و خزرج را در آنجا گذاشت اين دو طايفه وقتى جمعيتشان زياد شد در صدد اذيت و آزار يهوديان بر آمدند و مال ثروت آنها را مىربودند يهوديها گفتند وقتى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام ظهور كردند شما را از شهر و ديار خود خارج خواهيم نمود و چون پيغمبر مبعوث شد و بجانب مدينه هجرت فرمود يهوديان آنحضرت را مانند فرزندان خود شناختند و بآن جناب كافر شدند با آنكه هجرت نموده بودند از ديار خود براى يارى پيغمبر و اشخاصيكه كافر بودند به پيغمبر ايمان آورده و انصار او شدند اينست معناى فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ و اينحديث را عياشى نيز بعينه نقل نموده. و نيز عياشى بسند خود از جابر روايت نموده كه گفت تفسير آيه را از حضرت باقر عليه السّلام سؤال كردم فرمود ايجابر باطن آيه اينست وقتى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آياتى از طرف خداوند در باره ولايت و امامت على عليه السّلام آورد منافقين و بنى اميه فهميدند و شناختند على را بامامت و ولايت و به اين كه آنحضرت امير المؤمنين است، و پس از شناختن و اقرار نمودن كافر شدند بامامت و ولايت على عليه السّلام و مراد از كافرين كه خداوند در اين آيه بآنها لعنت نموده بنى اميه و هر كه منكر و مخالف امير مؤمنين است ميباشد.
توسل جستن يهوديان بر محمد (ص) و آل او حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فرمود مذمت نموده يهوديان را كه چون قرآن از نزد خداوند نازل شد و آن تصديق كننده تورات بود و در تورات هم بيان شده بود كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امى از نسل اسماعيل است و تقويت ميشود ببهترين خلايق على ولى خدا عليه السّلام و آنها قبل از ظهور آنحضرت از خداوند مسئلت مينمودند كه محمد را بر كفار فتح و نصرت عطا كند. همينكه حضرتش مبعوث شد و بر كفار غلبه نمود يهودىها آنچه كه از اوصاف پيغمبر در تورات خوانده و ميشناختند انكار نموده و از راه بغض و حسد بر محمد و على ستم نمودند.
حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ 92 فرمود خداوند بيهودىهاى سابق الذكر ميفرمايد موسى براى شما آيات و دلايلى بر شناسائى نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و فضيلت او بيان نمود و ولايت على عليه السّلام و اولادش را بر شما ثابت نموده و شناسانيد پس از آنكه هرون را بجاى خود گذاشت و بميقات رفت شما گوساله پرست شده و با اين عمل بنفس خود ستم كرديد و كافر شديد.
حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه: وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا 93 فرمود خداوند بيهوديان ميفرمايد بياد آوريد زمانى كه كوه طور را بالاى سر شما بلند نموديم چون آنچه را كه موسى از احكام و فضائل محمد و على براى شما آورده بود قبول نميكرديد و بدان وسيله تهديد بمرگ شده بوديد بموسى از روى ترس و اكراه گفتيد اوامرت را اطاعت مينمائيم و بعد از آن در باطن معصيت نموده و مخالفت با موسى كرده و از آبى كه براده گوساله را در آن ريخته بودند تا آزمايش كنند كدام گوساله پرست شدهايد، آشاميديد و اين حكايت وصف حال پيشينيان يهود است كه خداوند براى يهوديان زمان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان ميفرمايد.
پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:42 :: نويسنده : ارادتمند در بيان آنكه در قرآن ذكر هر چيزى شده و از براى قرآن ظاهر و باطنهائى متعدد ميباشد و از براى هر ظاهرى باطنى و از براى هر باطنى باطنهائى است تا هفتاد باطن عياشى در كتاب تفسيرش از جابر انصارى بسند خود روايت نموده گفت از حضرت باقر عليه السّلام از تفسير آيهاى سؤال نمودم جوابى بيان فرمودند مرتبه دوم باز از همان آيه پرسش نمودم جواب ديگرى فرمودند عرض كردم فدايت شوم يك آيه را چندين تفسير و جواب بيان نموديد فرمود اى جابر بدانكه از براى قران باطنى است و آن بطن را بطن ديگرى ميباشد و از براى قران ظهرى است و براى آن ظهر بطنى است و آن بطن را نيز ظهر ديگر است اى جابر بعقل مردم دورتر از تفسير قران چيزى نيست يك آيه اولش در موضوعى است و آخرش در موضوع ديگر و قران كلام متصلى است كه تاويل شده و بمعانى بسيارى برميگردد. در كتاب مزبور بسند خود از فضيل بن يسار روايت نموده كه فضيل گفت در مورد حديث مذكور از حضرت باقر عليه السّلام سؤال نموده و عرض كردم مراد از آنكه آيه در قران نيست مگر آنكه برايش ظاهر و باطنى ميباشد و هيچ حرفى از حروف قران نيست مگر آنكه براى آن حدى بوده و از براى هر حدى مطلعى هست چه ميباشد فرمودند باطن او تأويل است ظاهر آيه تنزيل آيه است و بعضى از تاويلات گذشته و بعضى از تأويلاتش هنوز واقع نشده و وقت آن نرسيده و بعدها صورت پذير ميشود و تاويل خواهد شد و تاويلات قران مانند طلوع آفتاب و ماه است كه پيوسته طلوع مينمايند تاويلات قران هر روز جارى شده و واقع ميگردد و هر قدر تاويلات وقوع يافته و صورت پذير گردد باز هم تاويلاتى از آن باقى است تا روز قيامت اى فضيل تاويلات قران را كسى جز راسخون در علم كه بخدا قسم ما ائمه هستيم ديگر نميداند. و در آن كتاب بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه عبد اله سنان گفت معانى قرآن و فرقان را از آنحضرت سؤال كردم فرمود قران تمام كتاب و كليه حوادثى است كه بعدها واقع ميشود و فرقان آنست كه بآن عمل ميشود و هر محكمى از محكمات قران نامش فرقان است. و نيز در همان كتاب از ابى بصير روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام فرمود قران داراى محكمات و متشابهات است بايد به محكمات ايمان آورده و بآنها عمل نمود و بمتشابهات ايمان داشته ليكن عمل بآنها نكند تا امام مقصود از آنرا بيان نمايد. و در كافى بسند خود روايت كرده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود خداوند بيان هر چيزى را در قرآن نازل نموده و هر چيزى كه مورد احتياج مردم است بيان شده و ترك نگرديده و هيچكس نميتواند و نبايد بگويد موضوع معينى در قران ذكر نشده است. و نيز در كافى بسند خود روايت نموده كه حضرت باقر عليه السّلام فرموده خداى تعالى ترك ننموده چيزى را كه مردم بآن محتاج باشند مگر آنكه در قران بيان نموده آنرا براى پيغمبرش و دليلى كه دلالت بآن موضوع نمايد در آن قرار داده و حدى را براى كسى كه تجاوز از حدود قران كند مقرر داشته است. و نيز در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود هيچ چيزى مورد اختلاف بين دو نفر وجود ندارد مگر آنكه اصل و قانونى براى تشخيص حق و باطل آن در قران وجود دارد اما عقلهاى مردم بآن نميرسد. و نيز در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده كه باصحاب خود ميفرمود هرگاه حديثى براى شما گفتم بپرسيد كه اين حديث در كجاى قران است. و در همان كتاب از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمودند آيات قران بر چهار قسم است يكى عبارات و ديگرى اشارات سوم لطايف چهارم حقايق: عبارات براى مردم عوام و اشارات براى خواص لطايف براى اولياء و حقايق براى پيغمبران و ائمه است. پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : ارادتمند
معرفى تفسيرجامع از زبان نويسنده تفسير جامع، ج1، ص: 47 در بيان كتابهائيكه ما از آنها روايت ميكنيم و اين تفسير جامع را از آن گرفتهايم اول كتاب كافى شيخ كلينى است كه از كتب چهارگانه مدرك احكام مذهب شيعه است دوم فقيه و توحيد و اعتقادات و علل و ساير كتب ديگر ابن بابويه شيخ صدوق و رئيس محدثين كه جلالت قدرش از آفتاب هويداتر است. سوم كتاب بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار و سعد بن عبد اللّه قمى و تفسير عياشى و فرات بن ابراهيم و مناقب ابن شهر آشوب و كامل الزيارة ابن قولويه و كتاب تفسير آيات ولايت اهل بيت محمد بن عباس ماهيار معروف بابن حجام است كه از كتب متقنه اخبار ميباشد ديگر اصل سليم بن قيس هلالى از اصحاب حضرت امير عليه السّلام است ديگر كتاب تهذيب و استبصار شيخ طوسى است و كتاب خصال و اكمال الدين و محاسن شيخ برقى و تفسير مجمع البيان شيخ طبرسى و تفسير برهان سيد هاشم بحرينى و اختصاص شيخ مفيد. چرا تفسير قمى را مستقلات بيان نموديم بايد دانست آنچه علماء شيعه تفسير نوشتهاند در بيشتر آيات از تفسير شيخ ثقه ابى الحسن على بن ابراهيم بن هاشم قمى نقل نمودهاند زيرا آن تفسيرى است كه در زمان غيبت صغرى جمع آورى شده و آن بزرگوار استاد ثقة الاسلام كلينى صاحب كتاب كافى است كه بيشتر اخبار كافى را از استاد و شيخ خود على بن ابراهيم روايت نموده و در جلالت قدر او همين مقدار كافى است، چنانكه قبلا بيان نموديم تفسير قرآن بايد فقط از ناحيه مقدسه ائمه طاهرين باشد و ما هم از گفتار ايشان ابدا تجاوز ننمودهايم چه آن بزرگوار ثقه و در زمان غيبت صغرا ميزيسته و مسلما بذيل عنايت ولى عصر عليه السّلام دسترسى داشته و تجاوز نكرده و باندازه تسليم مقام مقدس ائمه بوده كه اگر در آياتى از ائمه معصومين روايتى بنظرش نرسيده و يا بآنها دسترسى نداشته اصولا در تفسيرش بحثى از آن آيات ننموده و سرتاسر آن تفسير كلمه يا جمله از خود او ديده نشده و تمام آن رواياتى است كه نقل نموده است لذا اينجانب تفسير ايشان را عينا ترجمه نمودهام كه در حقيقت احاديثى است كه آنمرحوم بسند خود تا ائمه نقل مينمايد و آياتى را كه ايشان تفسير ننمودهاند ما تمام آنها را با رواياتى كه در بيان و تفسير هر يك وارد شده بيان خواهيم نمود و همچنين روايات و احاديثى كه آنمرحوم در دسترس نداشته و يا بنظرش نرسيده بوده در آن آياتى كه ذكر نموده نيز ما بيان مينمائيم در ذيل ترجمه تفسير آنمرحوم با فاصله خطى و البته اين كار را بجهت احياء نام آن استاد بزرگوار انجام دادهايم. علاوه ترجمه قرآن را نيز بطور خلاصه در مقابل هر صفحه به ترتيب و نظمى كه بستگى بآيات دارد بيان خواهيم نمود و براى اتمام اين تفسير شريف از خداوند توفيق ميطلبيم و اين تفسير با اسلوبى كه در نظر گرفته شده در زبان فارسى كم نظير و شايد از مبتكرات ما باشد زيرا در ذيل بيان تفسير آيات آنچه اخبار و روايات در خصوص احكام حلال و حرام و عبادت و معاملات رسيده انشاء اللّه بيان خواهد شد.
صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |